.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
به انگيزه سالگرد شهادت سردار شهيدحاج حسین بصیر ؛
فرمانده قلبها
در شرايط بسيار سخت كه ما هيچ اميدي براي حفظ كردن آن منطقه و حتي زنده ماندن نداشتيم، من يكباره صداي دلنشين و گرم حاج بصير را از آن سوي بي سيم شنيدم كه مي گفت: «فلاني من دارم ميام.» من وقتي صداي حاجي را شنيدم چنان تقويت شدم و روحيه گرفتم كه اصلاً فراموش كردم از ايشان سؤال كنم ...
فرمانده قلبها

بدون شك و دور ازهر نوع شعارگرايي، حضور معنوي و قدرتمند سردار بصير درهمه صحنه هاي جنگ و عملياتهاي مهم سپاهيان اسلام، راهگشاي مشكلات و تدابير ونگرشهاي موشكافانه او دراين برهه از زمان سرنوشت ساز، بازكننده گره هاي پيچيده اي بود كه ديگران از حل و فصل آن عاجز بودند.
سردار سرتيپ پاسدار حاج كميل كهنسال يكي از ياران و همرزمان نزديك حاج بصير، دراين رابطه چنين مي گويد: «درعمليات كربلاي پنج لشكر ۲۵ كربلا از يك پلي كه در غرب كانال ماهي قرار داشت پشتيباني مي شد و تدارك رساني به خط مقدم از همين پل فقط امكانپذير بود و چون دشمن از اين موضوع باخبر بود در او ميل و طمعي ايجاد شد كه آن را از بين ببرد و بتواند منطقه اي كه دراختيار لشكر ۲۵ كربلا قرار دارد را بازپس بگيرد، لذا تمام تواناييهاي عملياتي خود از جمله نيروهاي گارد ويژه رياست جمهوري و كماندوهاي ارتش بعث را در آن منطقه متمركز كرده و پشت سر هم و بدون هيچ وقفه اي پل و منطقه را با خمپاره، آتشباره هاي توپخانه، هليكوپتر و گاهي هم عملياتهاي هوايي، زير آتش خود گرفته بود وتنهاجان پناهي را كه ما مي توانستيم در آن منطقه از آن به عنوان دفاع از نيروهاي خودي استفاده كنيم كانالي بود كه در دژ غرب درياچه ماهي توسط عراقيها احداث شده بود.
درآن موقعيت و درآن صحنه نبرد، عرصه بر ماخيلي تنگ شده بود و اغلب نيروهاي ما شهيد و يا مجروح شده بودند و دشمن هم از سمت راست خط ـ كانال زوجي ـ شروع به پيشروي كرد و بخشي از خط را تصرف نمود و هر لحظه درصدد بود كه خود را به كانال ماهي و پل روي كانال نزديك كند.
دشمن همينطور پيشروي مي كرد و بچه ها هم يكي يكي مجروح و عده اي هم به شهادت مي رسيدند. مقاومت بسيار سخت شد و خط ما هم داشت جمع مي شد به سمت پل روي كانال و اين جمع شدن نيروها، آسيب پذيريهاي ما را بيشترمي كرد.
در اين شرايط بسيار سخت كه ما هيچ اميدي براي حفظ كردن آن منطقه و حتي زنده ماندن نداشتيم، من يكباره صداي دلنشين و گرم حاج بصير را از آن سوي بي سيم شنيدم كه مي گفت: «فلاني من دارم ميام.» من وقتي صداي حاجي را شنيدم چنان تقويت شدم و روحيه گرفتم كه اصلاً فراموش كردم از ايشان سؤال كنم با چند تا نيرو مي آيد؟! يعني به محض شنيدن صداي حاجي، قوت گرفتم و ناخودآگاه با صداي بلند به بچه ها گفتم: «حاج بصير داره مي ياد.»
بچه ها هم با شنيدن اين خبر خوشحال شدند و با صداي بلند به يكديگر خبر مي دادند كه تا چند لحظه ديگر حاج بصيرمي خواهد بيايد.
مدتي نگذشت كه حاجي از راه رسيد اما نيروي زيادي همراهش نبود. چون بخش عمده اي از نيروها در مسير زخمي يا شهيد شده بودند. وقتي ايشان رسيد زماني بود كه فاصله بين ما و دشمن به حداقل رسيده بود به گونه اي كه جنگ به نبرد نارنجك تبديل شده بود. من سريع منطقه را براي حاجي توجيه كردم و حاج بصير وقتي در جريان اوضاع منطقه قرارگرفت رو به نيروها كرد وگفت: «به نام مقدس ۵تن آل عبا(ع)، ۵تن نيرو مي خواهم. » هنوز حرف حاجي به پايان نرسيده بود كه پنج تن از بچه ها از جمع نيروهايي كه در اطراف ما بودند، بلند شدند و پشت سر حاجي كه ذكر مقدس يا فاطمة الزهرا(س) بر لبش جاري بود نيم خيز از داخل كانال رو به سوي دشمن حركت كردند.
وقتي حاجي حركت كرد نه تنها آن ۵نفر بلكه بقيه نيروها به جز يك بي سيم چي به همراه ايشان رفتند.
بيش از ۱۵دقيقه نگذشته بود كه حاجي به همراه آن نيروهاي بسيار اندك بخشي از خط سمت راست ما، كه به اشغال دشمن درآمده بود را تصرف كردند و بعد از مدتي كل خطي كه ما از دست داده بوديم را مجدداً بازپس گرفته و ۲۳تن از نيروهاي دشمن را به اسارت درآوردند.

گردآوری /حسين زكريايي عزیزی


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

ایزدی 3 ارديبهشت 1390
با سلام ودرود بی پایان خداوند برروح تمام شهداء بخصوص برشهید مورد نظر سردار حاج بصیر قهرمان

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.069 seconds.